پردیس فناوری کیش-طرح مشاوره متخصصین صنعت و مدیریت -گروه گردشگری
یکی از مهارتهای بسیار مهم که در اقتصاد دانشبنیان به عنوان یک نیاز اساسی در نظر گرفته میشود، مهارت خود مدیریتی (self-management) است. این مهارت برای محکم کردن پایههای موفقیت (خواه فردی خواه سازمانی) ضروری است.
خود مدیریتی یکی از حوزههای هوش هیجانی (EQ) است. نظریهی هوش هیجانی که امروزه به یکی از پرطرفدارترین مباحث سازمانی تبدیل شده است، شامل شناخت و کنترل هیجانها و عواطف فردی است. اما پیش از آنکه وارد بحث خود مدیریتی شویم، ابتدا باید این مهارت را تعریف کنیم.
ابهاماتی که در مورد واژهی خود مدیریتی وجود دارد، سبب میشود که تعریف آن کمی دشوار باشد. با این حال، در بسیاری از بررسیها آن را به عنوان ترکیبی از رفتارها تعریف میکنند که بر چگونگی مدیریت کار و زندگی توسط افراد دلالت دارد. دانیل گلمن (Daniel Goleman) نویسندهی کتاب مشهور «هوش هیجانی» این مهارت را با شش ویژگی توصیف میکند:
- خویشتنداری؛
- روشنبینی؛
- سازگاری؛
- دستاوردها؛
- ابتکار؛
- خوشبینی.
رابرت کلی (Robert Kelley) در کتاب خود به نام «چگونه یک کارمند استثنایی باشیم»، یک فصل کامل را به خود مدیریتی اختصاص داده است. بر اساس تحقیقات او، موارد زیر در خود مدیریتی از اهمیت بالایی برخوردارند:
- پایبندی به تعهدات و مسئولیت پذیری در قبال اهداف شخصی و حمایت از اهداف سازمانی؛
- اطمینان یافتن از اینکه پروژههایی که انجام میشوند برای سازمان ارزشآفرین هستند؛
- توسعهی مهارتهای بهرهوری شخصی به منظور مدیریت زمان و تعهدات؛
- ایجاد شبکهی گستردهی ارتباطات انسانی به منظور بهرهگیری از تخصصهای درونسازمانی و برونسازمانی برای حل مسائل پیچیده؛
- تمایل داشتن برای پذیرش تغییر و تجدیدنظر دربارهی ساختارهای سازمانی و تعاریف شغلی، در صورت پدید آمدن فرصتهای جدی
چرا آینده کسبوکارها در دست گروههای خودمدیریتی است؟
آیا علاقهمند هستید در گروههایی که مدیر مشخصی ندارند و نباید به شخص بالاتری گزارش کار بدهید، کار کنید؟ در این مدل کار کردن، هر کس مسئولیت و مدیریت کار خود را بر عهده دارد. با ایجاد تحولات روزافزون در دنیای کسبوکارهای جدید، گروههای خودمدیریتی، از اهمیت ویژهای برخوردار شده است. این مقاله را بخوانید تا به دلایل آن پی ببرید.
موفقیت گروههای خودمدیریتی پیش از این اثبات شده است
عنوان یکی از مقالات اخیر مجلهی کسبوکار هاروارد این بود: آیا آمادهی خودمدیریتی هستیم؟ طوری تیتر زدهاند که انگار مسئلهی جدیدی است و تازه قرار است آزمایش شود. حقیقت این است که بسیاری از شرکتهای بزرگ و بسیار موفق مانند W. L. Gore ،Semco و Barry-Wehmiller یا بیشماری شرکتهای دیگر، شاید قریب به ۵۰ سال است که به این شیوه سازمان یافته و اداره میشوند.
کسانی که وسواس فرماندهی و کنترل همه چیز را دارند هنوز طوری صحبت میکنند که انگار این مسئلهای حاشیهای است. اما حقیقت این است که گروههای خودمدیریتی سالهاست که آزمایش خود را پس داده و خود را اثبات کردهاند. آنها آمدهاند که بمانند. موج عظیمی از شرکتها هم در این جهت حرکت میکنند، زیرا دادههای موجود در مورد نتیجهبخش بودن این کار، انکارناپذیرند.
قضیه کار گروهی نیست، مالکیت است
خودِ مفهموم مالکیت جادویی نیست، بلکه حقیقت پشت آن است جادو میکند و آن حقیقت چیزی نیست جز مالکیت ناشی از قدرت تصمیمگیری. وقتی افراد تشویق میشوند که آن خودِ خلاق و شلوغشان را به کار گرفته و تصمیمات مهم بگیرند، مالکیت را به شکلی تجربه میکنند که پیش از این هرگز تجربه نکردهاند. این نکته بسیار اهمیت دارد، زیرا مالکیت قدرتمندترین محرک در دنیای کسبوکار است.
کسبوکاری که به همه انگیزه میدهد تا مالکیت را در دست بگیرند، در حقیقت پَر سیمرغ را یافته است.
وظیفه نه، بلکه مسئولیت
سیستم قدیمی عصر صنعتی، که هنوز هم بسیاری شرکتها از آن استفاده میکنند، باعث شده باور کنید که یک نفر مدیر در زمینهی تصمیمگیری، عملکرد بهتری از ۱۰ نفری دارد که تحت نظرش کار میکنند. اما در زمانهی در حال ظهوری که با عنوان عصر مشارکت در محیط کار آن را میشناسیم، هر شرکتی قبول دارد ۱۰ نفری که تحتتأثیر فلان تصمیم قرار دارند، تصمیمگیری بهتری خواهند داشت.
نتیجهی هر دوی این ذهنیتها گویا هستند. مدیر عصر صنعتی مسئولیت تصمیمگیریها را بر عهده میگیرد و سپس وظایف را به گروه محول میکند تا انجام دهند. اما سازمانها در عصر مشارکتی، مسئولیت تصمیمگیری را به گروه واگذار میکند. وقتی شما وظیفهای را محول میکنید (مثل این که: «این پیچ رو تو اون مهره سفت کن»)، افراد احساس میکنند از آنها استفاده شده، اما وقتی مسئولیت تصمیمگیری را محول میکنید (مثل این که «یک ماشین لباسشوئی عالی بساز»)، افراد احساس مالکیت میکنند.
البته این فقط زمانی مؤثر است که باور کنید یکنفر، از ده نفری که مسئله را با پوست و گوشت و استخوان درک میکنند، باهوشتر نیست. آنطور که جنیس کلین (Janice Klein) عنوان میکند، چند شرکت در سالهای دههی ۱۹۸۰ شکلی از این مسئله را امتحان کردند، اما ساختار مدیریتیای که بتواند فرماندهی و کنترلشان را کاهش دهد را پیاده نکردند. آنطور که آنها فهمیدند، این تاکتیکی مدیریتی نیست، بلکه تغییری فرهنگی است.
اگر کاملا متقاعد نشدهاید، گروههای خودمدیر را امتحان نکنید. اینطوری نهتنها ابرویش را درست نمیکنید، بلکه چشمش را هم کور خواهید کرد.
از هر چیزی، کمی بیشتر
شرکتهای بسیاری بودهاند که طی دههها، به کارکنان خود امکان انتخاب و تصمیمگیری دادهاند. این شرکتها سریعتر رشد میکنند، پربارتر و سودآورتر هستند، تغییر و تبدیلهای کمتری در نیروی انسانی دارند، طول عمر بیشتری دارند. هر قدر صاحبان کسبوکار و سرمایهگذاران بیشتر اعداد و ارقام را میبینند، بیشتر خواهان این میشوند که شرکتهایشان در این راستا حرکت کنند.
ساده است، اما آسان نیست
آیا انگیزه پیدا کردهاید که با گروههای خودمدیریتی به عصر مشارکت پا بگذارید؟ اما این یکشبه اتفاق نمیافتد. بهاندازهی یک قرن رئیسها به کارمندان آموختهاند که آنها به باهوشی و باانگیزگی مدیران نیستند. شما باید این مفهوم را تغییر دهید. زمان میبرد تا افراد اطمینان پیدا کنند که واقعا قصد انجام چنین کاری را دارید.
اینطوری پیش بروید:
۱. گروهی را پیرامون هدفی شکل دهید. (برای نمونه ۴ تا ۱۲ نفر)
۲. از آنها بخواهید ابتدا نتیجهی مورد نظر را به روشنی مشخص کنند.
۳. سپس فرآیندهایی را مشخص کنند که برای رسیدن به آن نتیجه نیاز است.
۴. حالا خودشان معیارهایی برای مراحل مختلف این فرآیند تعیین کنند.
۵. بعد معیارهایی هم مشخص کنند برای پرداخت بر اساس نتیجهی به دست آمده (کیفیت، کمیت، سرعت و غیره)
۶. در نهایت خودشان تصمیم بگیرند که اگر معیارها برآورده نشوند چه اتفاقی بیفتد و اگر اعضای گروه بهدرستی همکاری نکردند، چگونه با آنها برخورد شود.
۷. راهبر تأیید کند.
۸. اجرایش کنید.
حفاظت از آینده
در عصر مشارکت، افراد شغلهایی نمیخواهند که با آنها فقط صورتحسابهایشان را پرداخت کنند، آنها کارهایی میخواهند که اجازه دهند به تمامی انسان باشند، تصمیم بگیرند، صاحب داشتههایشان باشند. هر قدر شرکتهای بیشتری ساختار مدیریتی عصر صنعتی را پشت سر میگذارند و از افراد میخواهند که تصمیم بگیرند، احتمال بیشتری دارد آن افراد تأثیرگذاری که در مجموعهشان دارند را حفظ کنند. این روزها، پس دادن مغر افراد به خودشان، به ضرورتی برای حفظ آنها تبدیل شده است. گروههای خودمدیریتی هم شیوهی فوقالعادهای برای انجام این کار هستند.
تمرکز بر نقاط قوت از مزایای خود مدیریتی است
یاد گرفتن مهارت خود مدیریتی فرایندی زمانبر است و چند سال به طول میانجامد. افراد برای درک اینکه چه کارهایی برای آنها سودمند است و برای کسب استقلال و فرصتهای بیشتر (همچنان که در شغل خود پیشرفت میکنند)، به زمان نیاز دارند. جک سوئس در اینباره میگوید: «ما برای تحقق این موضوع در دانشگاه UMBC، تلاش کردیم عملکرد دانشگاه را دوباره ارزیابی کنیم. در این راستا، تجزیه و تحلیل مارکوس باکینگهام (نویسندهی کتاب اولین چیزی که باید بدانید) بسیار کمککننده بود.»
هر کارمند، نقاط قوت و ضعفی دارد. این یک حقیقت آشکار است، اما تحلیل باکینگهام در اینباره بسیار جالب است. او بر این باور است که بیشتر مدیران و کارفرماها زمان زیادی را برای تقویت نقاط ضعف کارمندان صرف میکنند، در حالیکه از نقاط قوت آنها غافل میمانند. باکینگهام میگوید: «درست است که با تمرکز بر نقاط ضعف کارمندان میتوان آنها را بهبود بخشید، اما آیا بهتر نیست این زمان را برای تقویت نقاط قوت آنها صرف کنیم؟ با این کار میتوانیم مسئولیتهای بیشتری به آنها بدهیم تا بتوانند در زمینهای که در آن مهارت بیشتری دارند و مورد علاقهشان نیز هست، موفق شوند.»
در مورد نقاط ضعف کارمندان میتوان کارهای زیر را انجام داد:
- فرض کنیم این افراد هر از گاهی (و نه همیشه) در انجام این بخش از کار خود با مشکل روبهرو میشوند؛
- تجدیدنظر در مورد وظایفشان و اینکه فعالیتی را که در آن ضعیف هستند، کمتر به آنها بسپاریم؛
- برای کمک به رفع این نقطه ضعف، بیشتر از آنها حمایت کنیم.
هر یک از روشهای فوق برای بهتر کردن نقاط ضعف کارمندان مفید هستند، اما بهتر است زمانی که صرف بررسی و نظارت بر نقاط ضعف این افراد میشود برای تقویت نقاط قوتشان به کار رود.
در پایان با جمعبندی مطالب فوق، به ۴ نتیجهی مهم میرسیم که برای تقویت مهارت خود مدیریتی لازم و مفید است. با تلاش زیاد میتوانید این مهارت را در خود تقویت کنید و از مزایای آن بهره ببرید.
۱. از فرصتهای نادر استفاده کنید
سعی کنید از هر فرصت قابل توجهی برای ارتقای مهارت خود مدیریتی در خود، استفاده کنید. سوئس در اینباره میگوید: «هنگامی که به تازگی کارم را آغاز کرده بودم، به دلیل بیماری یکی از اساتید از من خواسته شد تا برای یک ترم، واحد زبان ماشین و اسمبلی را تدریس کنم. میتوانستم به آنها پاسخ منفی بدهم، اما تصمیم گرفتم این کار را انجام بدهم. این کار برای من دو مزیت به همراه داشت: اول اینکه فهمیدم تدریس در سطح دانشگاهی تا چه اندازه مشکل است، دوم اینکه دریافتم برای تدریس در این سطح، باید کاملا بر موضوع درس مسلط باشم. ابتدا فکر میکردم در این درس کاملا خبره هستم و هیچ مشکلی ندارم. اما هنگامی که دانشجویان باهوش کلاس از من سؤالاتی پرسیدند، فهمیدم که برای تدریس در دانشگاه، به سطح دیگری از آموزش نیاز است.» اگر فرصتی برای تدریس در کلاس برایتان پیش آمد، سعی کنید آن را از دست ندهید. به خودتان اعتماد داشته باشید و برای رشد و پیشرفت بیشتر، آن را انجام بدهید.
۲. تفویض اختیار را امتحان کنید
تفویض اختیار یکی از مهارتهای بسیار مهم است و عبارت است از سپردن برخی کارها به کارمندان یا اعضای تیمی که با آنها کار میکنید. با تفویض اختیار میتوانید زمان و کارهای خود را به راحتی مدیریت کنید. سوئس میگوید: «بعد از ازدواج و بچهدار شدن، تازه فهمیدم که نمیتوانم مسئولیت همهی کارهایی را که قبلا خودم به تنهایی انجام میدادم، بپذیرم و همزمان شوهر و پدر خوبی باشم. بنابراین مجبور شدم تفویض اختیار را یاد بگیرم و به اعضای تیمم اعتماد کنم. با سپردن برخی کارها به دیگران، توانستم زمان بیشتری را به پروژههایم اختصاص بدهم. دیگر نمیتوانستم تا دیروقت کار کنم تا وظایفم را به پایان برسانم، زیرا این کار تأثیر ناخوشایندی روی زندگی خانوادگیام داشت.» برای اینکه بتوانید زندگیتان را تحت کنترل داشته باشید، ابتدا باید تقویمتان را کنترل کنید.
۳. سلامتی و خانوادهتان را به کار ترجیح بدهید
مراقب سلامتی خود باشید و حتما زمانی را به ورزش و همچنین فکر کردن اختصاص بدهید. با افزایش سن، نیاز بدن به ورزش منظم بیشتر میشود. فواید ورزش را دستکم نگیرید. ورزش منظم، دو مزیت برایتان به همراه خواهد داشت، یکی اینکه استرستان کاهش خواهد یافت و دیگر اینکه بر وظایف بزرگتر و مهمتر تمرکز خواهید کرد. ورزش به بدن آرامش میدهد و سبب میشود ضمیر ناخودآگاه انسان، بهتر بتواند بر کارهای مهم تمرکز کند. مهم نیست که چه نوع ورزشی را انتخاب میکنید؛ دویدن، یوگا، شنا، پیادهروی یا هر ورزش دیگری میتواند در برنامهی روزانهی شما قرار بگیرد. سعی کنید خانواده و ورزش را نسبت به کار در اولویت بالاتری قرار بدهید.